نمیرم از این پس من زندهام ...
May 16, 2020
بیست و پنجم (۲۵) اردیبهشت/ ثور، روز جهانی ابوالقاسمی فردوسی خداوندگار شاهنامه، بزرگترین اثر پارسی مبارک! اگر نگوییم همه هویت مان، معترف باید بود که بخش بزرگ از هویت مان را مدیون فردوسی و شاهنامه هستیم. خلط موضوع نشود که اگر میگوییم شاهنامه هویت ملی ماست، فردوسی فقط ایرانی میاندیشیده است. فردوسی حتا آزردن «موری» را هم قبول ندارد چه رسد به همنوعانش. روی سخن فردوسی به انسان است فارغ از زمان و مکان و قوم و نژاد و دین و آیین. خداوندگار شاهنامه دقیقاً زمانی قد علم کرد که انسانیت در روزگارش مقوله نژادی و زبانی شده بود. زمانی که اعراب میراثهای فرهنگی مداین و اقصا نقاط خراسان را منهدم کردند و غبار عرب و عربزدگی سیمایی انسانیت انسان خراسانزمین را روزبهروز تیره و تیرهتر میکرد، فردوسی میدان مبارزه با این نابرابری را در قالب زبان جسته، با بازروایی اساطیر کهن این مرزوبوم، هویت از دست رفتهیی خراسانیان را احیا نمود. آنچه که سبب موفق و ماندگاری فردوسی در این مبارزه شد، تشخیص درست میدان جنگ از سوی او بود. دین اسلام و معنویت تبلیغ شده در آن، در تار و پود خراسانیان تنیده بود لذا او نخواست از این منفذ با احساسات مردمش بازی کنند بنابراین از سلاح زبان استفاده نمود. منظورم از زبان به مفهوم راستین کلمه «همهچیز در درون زبان تعین و تجسد پیدا میکند»، میباشد. راجع به شاهنامه و بزرگی فردوسی سخن زیاد رفته است، لزومی نیست تکرارش کنیم. به آنچه باید دقت داشت اهمیت و برتری تحلیل بر تجلیل چنین مناسبات است.
اغلب شگفتزدهی نبوغ سعدی و حافظ اند که این بزرگواران چهقدر دغدغهها و مسائل روزگار ما را تصویر نموده است؛ در صورتی که خود شان سدهها پیش از ما زیسته اند. با این اوصاف میتوان گفت که فرودسی کم و بیش هراز سال پیش از امروز همچون سعدی و حافظ، حرف دل ما را گفته است و اصلیترین دغدغههای امروز ما را بیان کرده است. با نگاه ژرف هم به تاریخ و هم وضعیت موجود میتوان به این نتیجه رسید که هنوز در سرزمین ما انسانیت مقوله نژادی است. ارزش آدمها تنها به دلیل اینکه به نژاد و تیرهی خاص ارتباط دارند، چندبرابر انسانهای عادی یا انسانهای نژادی «دیگری» است. نه تنها انسانهای این مرز و بوم به دلیل تیره و تبار شان، حتا شهرها و اماکن به درجه اول و درجه چندم دستهبندی میشود.
بدتر از این، با آنکه فردوسی توانایی آدمها را در گرو دانایی و فهم شان میدانست، امروزه جغرافیایی شاهنامه به «قلعه حیوانات» بدل شده است؛ توانایی انسانهای امروز از دانایی به جنگ و جنون تغییر چهره داده و عنصر غالب قتل و کشتار، کینهکشی و خونریزیست. اغلب تلاشها برای بارور کردن این اندیشه «توانا بود هر که دانان بود» به ناکامی و شکست منتهی شده/ میشود. از منظر دیگر نگاه مردسالارانه و تفسیر مردانه ما از مسائل حکایت از قهقرای ما در یک بازه زمانی هزار ساله دارد. نگاه فردوسی به زن نه از جنس دومی و دیگری بوده بل زن همچون مظهر مهر و عاطفه در کانون روایاتش قرار دراد «بگفتم بیار ای بت مهر چهر/ بخوان داستان و بیفزای مهر»، امروزه به باور اغلب ما «انسانیت مقوله مذکر» است.
در مواردی هم بدون اندکترین ترقی در وضعیت همسان با روزگار فردوسی قرار داریم. نگاه فردوسی به سلطان زمان (محمود غزنوی) به شدت انتقادی است. فردوسی از لشکرکشیهای محمود و تاراج مال و منال راجهها و هندوها را که در رنگ دین و غزوه چفتوبست میشد، به شدت انتقاد میکند. «زیان کسان از پی سود خویش/ بجویند و دین اندر آرند پیش» به باور فردوسی در لشکرکشیهای محمود به طرف هند انگیزه دینی صورت مسئله بوده هدف اصلی تاراج و چپاول و استثمار انسان توسط انسان است. اتفاقات تاریخ معاصر ما در موازات تاراج و چپاول روزگار محمود غزنوی قرار دارد. تبدیل کردن کافرستان به نورستان و متواری ساختن صاحبان اصلی این مرز و بوم به بهانهی بیدینی و بدمذهبی و تصاحب رُست و بوم آنها توسط بیگانگان، حکایت از خواستن «زیان کسان از پی سود خویش» دارد. دامنهی این تعرض و چپال هنوز هم که هنوز است ادامه دارد.
به باور روانکاوان، گذشته هموراه همراه ماست و به هیچ وجه نمیتوان خود را از چنگ گذشته نجات داد. گذشته همیشه آینده را رقم میزند. بنابراین اسیر بودن در چنگ گذشته نه تنها بد نیست بل ارزشمند هم هست. پس چه خوب است که قدر چنین مناسبات را دانسته لختی که هم شده سر در گریبان خود فروبریم. ممکن خیلی چیزها از طریق همین خوداندیشیها برای ما تداعی شود.
محمد امین رفعت – آموزگار ادبیات دری در پگاه