روایت یک تدبیر ۲
May 20, 2020
اویس حکمت، آموزگار علوم اجتماعی در پگاه
«ما سرگرم تماشای یک فیلم نیستیم: داریم، همگی با هم، فیلمنامهای را تا آخر مینویسیم.»
پیتر سی بِیکِر: The Guardian, 31 March 2020
بخش دوم: فیلمنامهی عصر کرونا
از همان ساعات نخست که رخصتی پایان سال را آغاز کرده بودیم، اظهارنظرهایی در باب موضوع رخصتی ماه حمل در گروه تلگرامی پگاه، آغاز شد. نگرانیها، طرحها، پیشنهادات و راهحلهای از سوی همکاران به صورت اجمال و توأم با نگرانی مطرح میشد. چیزی که همه به آن باورداشتیم این بود که پگاهیان دست روی دست نخواهند گذاشت. ما تماشاگران فیلم نه، بلکه میتوانستیم از نویسندگان فیلمنامهی عصر کرونا باشیم.
نوشتن فیلمنامهی عصر کرونا، از روز ۲۹ حوت آغاز شد. معلمان و کارمندانی که در کابل بودیم، از سوی معاونت تدریسی، به مکتب فراخوانده شدیم. جلسهی فشرده و ترینینگ کوتاه دایر شد. حبیبالله ماهر، مدیر لیسه پگاه، مصوبات جلسه هیئت مدیره پگاه را با اشتراککنندگان در میان گذاشت. آقای ماهر طبق تصمیم هیئت مدیره مکتبهای پگاه، از شروع درسها، بدون اتلاف وقت، خبر داد. به این ترتیب درسها از سوم حمل ۱۳۹۹ خورشیدی باید آغاز میشد ـ که شد. چون تدریس حضوری ممنوع بود، باید تدابیری برای تدریس غیرحضوری یا راه دور، روی دست گرفته میشد.
آموزش راه دور، به چند ابزار اساسی نیاز دارد. برق و انترنت به عنوان زیرساخت اساسی در تدریس غیرحضوری، ضرورت اولی محسوب میشود. همچنان اپلیکشنهایی که درسها در آن بارگذاری میشود تا در دسترس دانشآموزان قرار گیرد، به عنوان ابزار ارتباط بین معلم و دانشآموز، ضروری است. علاوه براینها، وسایلی مانند گوشیهای هوشمند، لبتاپ، تبلیت/آیپت و صفحه نمایش الکترونیکی، از جمله مواد مورد نیاز در تدریس راه دور است. در مورد تمام اینها صحبت صورت گرفت و توضیحاتی ارایه گردید.
آقای نجیب سروش، مدیر فرادرس پگاه، سه اپلیکشن را برای بارگذاری درسها پیشنهاد داد. اپلیکشن گوگلکلاسروم-که قبلا در گروه تلگرامی توسط عارف فهیم مدیر دیپارتمنت ساینس لیسه پگاه معرفی شده بود-، اپلیکشن زوم و تلیگرام، نرمافزارهایی بودند که اکنون در دسترس ما بودند. گروههای تلگیرامی از سالهای قبل در دسترس تمام خانوادهها و معلمان قرار داشت. چنانکه در سال گذشته نیز موضوعات درسی، کارهای خانگی و برخی مسائل مرتبط با آموزش و پرورش از طریق این گروههای تلیگرامی با خانوادهها شریک ساخته میشد. اپلیکشن زوم، چنانکه آقای سروش توضیح داد، مزایا و قابلیتهای خوبی برای تدریس غیرحضوری داشت؛ اما چیزی که اندک نگرانی خلق میکرد، پیچیدگی آن بود. به احتمال زیاد، خانوادهها و دانشآموزان در جریان استفاده از آن، دچار مشکلاتی زیادی میشدند. از جانب دیگر، این اپلیکشن بیشتر در تدریس آنلاین به صورت «همزمان» مورد استفاده قرار میگیرد؛ که با توجه به وضعیت برق و انترنت در کابل، جریان کار را دشوار میساخت. سومین اپلیکشن، گوگلکلاسروم بود. آقای سروش با مقایسه زوم و گوگلکلاسروم، دومی را ترجیح داد. در ادامه، آقای میرزاحسین فرهنگ، معلم کمپیوتر در لیسه پگاه، ترینینگی در مورد چگونگی استفاده از اپلکشن گوگلکلاسروم برای همکاران ارایه داد. در پایان توافق شد درسها از طریق گوگلکلاسروم و گروههای تلیگرامی در اختیار دانشآموازن قرار داده شود.
در جریان روزهای رخصتی سال نو، برای خانوادهها، دانشآموزان و معلمان آگهی داده شد تا از شروع درسها و لوازم آموزش غیرحضوری، باخبر باشند. اطلاعیه در صفحات فیسبوک مکتبهای پگاه، گروههای تلگرامی صنوف، و کانال عمومی لیسه منتشر شد. تقسیم اوقات دروس غیر حضوری در گروه تلگرامی خانواده پگاه و گروههای تلگرامی صنفها شریک ساخته شد. آقای میرزاحسین فرهنگ، یک کلیپ آموزشی برای شیوهی استفاده از اپلیکشن گوگلکلاسروم ثبت کرد و از طریق گروههای تلگرامی در دسترس تمام خانوادهها و دانشآموازن قرار داده شد.
سوم حمل سال ۱۳۹۹ خورشیدی فرارسید. حالا از «بیم بلا» برآمده بودیم و در «بین بلا» قرار داشتیم. تدریس غیرحضوری برای من تجربه کاملا جدید و ناشناخته بود. هم موجب دلهره و اضطراب بود و هم هیجانبرانگیز. همهی همکاران ما وضعیت مشابه داشتند. من قبل از شروع درسها، در مورد تدریس غیرحضوری جستوجوهایی در گوگل انجام دادم. متوجه شدم که ما از برکت تاریخ پنجهزارسالهی این ملک، در «گوش فیل» خواب بودهایم. تنها در ایران، پیش از کرونا و در شرایط کاملا عادی، بیشتر از ۲۲ هزار دانشجو و دانشآموز، از تدریس غیرحضوری استفاده میکرده اند. در بسیاری از کشورها، از دو دهه بدینسو تدریس آنلاین و آموزش غیرحضوری، یک تجربه عادی و پذیرفته شده بوده است. اما برای ما این تجربه سوغات کرونایی بود.
در اولین روز آموزش غیرحضوری، وقتی درس را در گوگلکلاسروم یکی از صنفها بارگذاری کردم، دیدم فقط سه دانشآموز عضویت گرفته بودند. در یک صنف مجازی، بیشتر از ده معلم، و کمتر از نصف این رقم، دانشآموز وصل بودند. اما با گذشت هر روز، بر این شمار افزود میشد. در جلسه بعدی وقتی وارد همین صنف شدم، دیدم ۴۷ نفر دانشآموز در کلاس مجازی ما اشتراک داشتند. این امر، خرسندکننده و نویدبخش بود. گروههای تلیگرامی نیز هر روز مزدحمتر میشدند. پرسوجوهای دانشآموزان و خانوادهها در حال افزایش بود. کلیپهای درسی را برای خانوادهها و دانشآموزان میفرستادیم و برعکس، گزارش فعالیتها و کارهای خانگی دانشآموزان را دریافت میکردیم. به سوالات پاسخ میدادیم و در صورت لزوم، رهنماییهایی از راه دور انجام میشد.
روزهای نخست، توأم با سردرگمی، چالش و گاها صحنههای خندهدار سپری میشد. یکی از همکاران ما، پیام شروع سال را در ستون تکالیف درسی بارگذاری کرده بود و به زعم خود سال نو را برای خانوادهها و دانشآموزان تبریک گفته بود. اما کمپنی گوگل، ایمیلهایی که حاوی تکالیف درسی بود، به خانوادهها منتقل کرده بود. همکار دیگر ما، کلیپ درسی خود را در بخش کمنت یک درس دیگر پُست کرده بود. شاید دانشآموزان برای یافتن آن یک عالم سرگردانی کشیده بودند. ثبت کلیپها در خانه، یک معرکه شده بود که اعضای خانوادههای معلمان هم در آن درگیر بودند. گاهی دردسر، گاهی همکاری، گاهی بهانهی خنده و متلک و گاهی هم عامل سردرگمی میشد. در جریان ثبت کلیپهای صوتی صدای سبزی فروشانی کوچهگرد، گاهی روشنتر از صدای ما ثبت میشد. معلمان، با صد عذر و زاری، اطفال خود و یا اعضای خانواده را قناعت میدادند که در جریان ثبت کلیپ مزاحم شان نشوند. یکی از همکاران میگفت، به دخترم باج میدهم تا در وقت ثبت کلیپ مزاحمم نشود. تا هنوز با یک یک چاکلت قناعتش را حاصل کردهام، ولی ظاهرا او هم دارد مثل طالبان کرام مرا ناگزیر دیده، هر روز زیادهخواه تر شده میرود.
… ادامه دارد