
پگاه پرواز ۲
قوس ۴, ۱۳۹۹
نوشتن یک امر نمودی و یک پدیدهایگزاری و فکری است که گاهی با اراده نمودار میشود و گاهی بدون اراده خود را نشان میدهد. آنچه با اراده ظاهر میشود بیشتر در قالب نثر است و گاهی هم بدون اراده آدمی، واژگان در یک حالت خاص که برای آدمی رخ می دهد، بر آدمیان مستولی شده و به صورت نبشته ظاهر میشود که می توان آن را شعر خطاب کرد. در شعر واژگان خود را از عالم انتزاع آدمی فربه می کند. زبان در شعر بیشتر جنبه وسیله بودن خود را از دست میدهد و نقش هدف را بازی میکند؛ اما در نثر، نبشته، زبان را وسیله قرار داده و بیشتر به سوی هدف سیلان میکند که این دو مقوله، در سرشت انسان اجتماعی دخیل بوده و نمودهای فکری یک جامعه را شکل میدهند.
نمودهای نوشتاری و نگاری در یک جامعه سبب امیال اندیشیدن در آن جامعه میشوند. البته همه نمودها در خود مفاهیمی را انتقال میدهند؛ که مفاهیم خودش همان زبان اند. تپش زبانها هردم مفاهیم را به جریان میآورد و با داد و گرفت آن جامعه به صورت پویا به هستی خود ادامه میدهد. در واقع هر جامعه با داد و ستد مفاهیم، مقتدر و فربه میشود. این زمانی امکان دارد که آن جامعه به زبان به عنوان حامل اندیشه اهمیت دهد.
لیسه پگاه، با درک این مهم دست به امر جمع آوری و نشر نبشتههای دانش آموزانش زده است تا به عنوان یک اثر در بازار فکری و زبانی عرضه کند. این اقدام به جا و شایستهی این لیسه خدمت بس ارزنده در راستای فکری و زبانی جامعه بوده که میتوان در چند نکته بسنده کرد.
نخست: زبان و اندیشه دو رکن اساسی در حیات آدمی و به ویژه در حیات اجتماعی آدمی اند. رشد فکری در یک جامعه بیانگر رشد زبانی آن جامعه است. در مقابل رشد زبانی در یک جامعه بیانگر رشد فکری یک جامعه است؛ یعنی، آن که حرف میزند می اندیشد و آن که می اندیشد حرف میزند. هر مفهوم که در ذهن آدمی شکل میگیرد با زبان ظاهر میشود. زبان است که قدرتمند شدنش یک فرهنگ و یک تمدنی مقتدر را بار می آرد. لازم است هر جامعه برای پایداری و ماندگاری زبانش بیندیشند. پایداری و اقتدار زبان هم زمانی امکان پذیر است که زبان آن جامعه زبان علم، زبان سیاست، زبان اقتصاد، زبان تمدن، زبان معرفت بشری و زبان بسا پدیدههایی باشد که نماد پویایی و اقتدار به شمار میرود، یعنی در خدمت انتقال و قالب بندی مفاهیم مذکور باشد و در این راستا متن تولید کند. لیسه پگاه دارد به عنوان یک مرکز مسوول در پویایی و اقتدار زبان از تولید متن حمایت میکند.
دوم: لیسه پگاه به عنوان بنا کنندهای زیربنای فکری جامعه نقش یک بستر مناسب را بازی میکند. دانش آموزان در این بستر فرصت پیدا میکنند که از جرقههای فکری خویش استفاده کنند؛ تا زبان و فکر شان متحرک بمانند. متن های تولید شدهی شان در معرض گفتار قرار بگیرد. این امر باعث می شود که دانش آموزان، فرزندان این دیار شبزی از جمله موالیان قلم و تفکر شوند. این فرصت مبارک زمینه میشود که نوباوگان نگارش و نگرش، هردم به فکر رو آرند و هردم فکر شان را برای انتقال و ماندگاری به تصویر بکشانند. یکی از ویژه گی های زبانی انسان همان قدرت و شوق نام گذاری است که خیلیها هم در این زمینه چیره دست اند و بعضیها هم عاجز. همان طوری که فکر انسان به صورت سیال، هردم مفاهیم زیادی را کشف میکند و سپس به زودی چون یک جرقه از خاطر شان محو میشود. قلم و تفکر یاری میرساند که آدمی با سیر فکر شان همراه باشد و مفاهیم را زودی به زودی نام گذاری کند. مفاهیم با نام گذاری جان گرفته و نقش خود را بازی میکنند. هر مفهوم باعث فربهی و قدرت مفاهیم بشری میشود. توانایی نام گذاری برای دانش آموزان یک فرصت است و این فرصت نگاه و جهان بینی را برای شان خلق میکند. داشتن جهان بینی، فرصت و قدرت تبیین را برای دانش آموزان میدهد که داشتن توانایی تبیینِ مفاهیم فرزندان این دیار را از شب زیستن با کاروان خورشید علم همراه می کند تا فردا مولدان علوم بشری باشند که بازهم خدمت بزرگ به زبان شان است؛ چون مفاهیم علمی بشری را در قالب زبان خود نام گذاری میکنند.
سوم: در این نکته میتوان در بارهی این اثر سخن گفت. در زمان کنونی، نابسامانیهای توفندهای جامعهی ما باعث شده است که گرمی گُرم، هر دمیدر هر کوی و برزنی سوت بزند. منظرهی درد و مرگ هر دم در جلوی چشمان این ملت، آبشخور نگاه شان شوند. تاریخ ما بی چراغ از ما عبور میکند. همهی رنگها سیاه اند. همه، مجروح و هردم با سر و پا به در و دیوار، به خار و خس میخورند. وقتی همدیگر را لمس میکنی، دستت به زخم و اخم برخورد میکند. خار خواری روی سنیهها لم داده است. به جای تبسم روی لب ها، لرزش بغض نشسته است. به جای نسیم، توفان وحشت میوزد. به جایگرمی خورشید، آتش باروت میتابد. به جای دست به هم دادن، چنگ به صورت هم میخورد. به جای تعلقِ زیستن، وزش تملک جاریست. «پدران فرندان شان را به خاک میسپارند.» با چنین دم و بازدم ها چگونه میتوان بر خورد کرد؟ آیا میشود هیچ حس نکرد و به اندازهی چشمانت زیست و مسوولیت فردا و تاریخ را ذبح کرد و در تاریکی تاریخ به خاک سپرد تا این شام سیاهِ زمان برای فرزندانت تکرار شود.
نه، این اثر آیینه آبگینهایِ چنین زمان است که در فهم این دانش آموزان جا گرفته و این صورت را شکل داده است. آدمی سوتگر زمان خودش است و در این نوشتهها حضور ناآگاهانهی زمان نهفته است. دیده میشود که فرزندان این مقطعِ زمانی به دور از درک سنگ، چوب و داشتههای طبیعت قادر به درک هستی زندگی نیز هستند. آشوب زمانیِ زیستن در آن سوی واژگان متبلور اند.
با عبور از اجتماع واژگانی این اثر، میتوان اذعان کرد و یا میتوان امیدوار بود که اندیشه، نگاه این ها با استفاده از این فرصت و زمینهها به اهتزاز آمده اند و به سوی شکل گیری خیزابههای کوهوار تفکر راه میپیمایند. این خود منجر به خلق یک فرهنگ متن آفرین و متن پرور خواهد شد. این فزون مایگیها با شور و شوق، اقلیم تفکر دیگر و اسرار دیگری را کشف خواهند کرد. این جاست که حضور آن را به جامعه آموزشی، زبانی، ادبی خود ضمن مبارکی، یک روزنه نوید بخش تلقی کرد.
محمد امان مهریار
کابل، دهم جدی ۱۳۹۶
Leave a Reply