من و پگاه
May 13, 2020
اویس حکمت – آموزگار مضامین علوم اجتماعی
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
هفت سال است که «شغل» آموزگاری را در پیش گرفتهام. از زمانی که خیلی جوان بودم، شاید اتفاقی یا اجباری، پایم به این شغل کشانده شد. محیطهای گوناگونی را تجربه کردم. از مکتبهای دهاتی تا مکتبهای خصوصی شهر کابل رد پای آموزگاری من ترسیم شده است. از همان روزهایی که خیلی خام و بیتجربه بودم، تا کنون، خوب یادم است که با اشتیاق و رغبت خاصی کارم را انجام میدادم. همواره از کارم لذت بردهام. شاید مبالغه آمیز جلوه کند اگر بگویم: به یاد ندارم که با احساس خستگی و سرخوردگی روزی کلاس درسم را ترک کرده باشم. ممکن است اغراق بدانید، اما خودم میدانم که اغراق نیست این که میگویم: حضور در کلاس درس، همواره از هیجانانگیزترین تجربه های زندگیام بوده است.
در سالهای ۱۳۹۶و ۱۳۹۷ در لیسه خصوصی ذوالفقار، ناحیه ششم شهر کابل، مصروفیت تدریس داشتم. این دو سال، از فراموشناشدنیترین روزهایی زندگی ام محسوب میشود. کار در لیسه ذوالفقار، علاوه بر این که تجربه ارزشمندی در شغلم بود، دوره شیرینی هم در زندگیام هست. دوستی و همدلی، اشتیاق و اعتماد، رفاقت و رضایت و روی هم رفته تمام خاطرات شیرین این دو سال، هرگز فراموشم نمیشود. در ذوالفقار، آموزش دادم و بسیار بیشتر از آن، آموختم. درس دادم، اما بسیار بیشتر از آن دانستم. ذوالفقار، در خاطرهی من همواره تداعی کنندهی دوستی و رفاقت است. یادآور خاطرات شیرین و فراموش ناشدنیست.
زمستان ۱۳۹۷، قرارداد کاریام با ذوالفقار به پایان رسید. تجدید قرارداد با ذوالفقار صورت نگرفت که داستان طولانی دارد. روزهایی نخست ماه حوت ۱۳۹۷ بود که یکی از دوستانم زنگ زد و از برنامه ماستریام پرسید. گفتم تا اسد سال بعد به تاخیر افتاده است. پرسید برنامهات چیست؟ گفتم مثل همیشه «بی برنامگی». بعد برایم گفت اگر میخواهی در این پنجــشش ماه بیکار نمانی و سرنوشت ماستریات هم که دقیقا روشن نیست، بیا در لیسه پگاه. لیسه پگاه یک معلم در بخش علوم اجتماعی/تعلیمات مدنی لازم دارد. اگر موافق باشی سوانحات را برایم بفرست که برای شان ارسال کنم. همین کار را کردم و او هم لطف کرده اسناد و سوانحم را در پگاه برده بود.
از پگاه برایم زنگ زدند. گفتند برای مصاحبه در مکتب بیا. در مورد پگاه چیزهایی میدانستم. با برخی از دوستانی که در پگاه بودند، آشنایی نزدیک داشتم. میدانستم که پگاه یک مکتب متفاوت از سائر مکاتب شهر کابل است، البته نه به این اندازهی که حالا به پگاه باور دارم. در وقت مشخص شده، پگاه رفتم. حبیب الله ماهر، مدیر عمومی مکتب، رهنماییام کرد. رفتیم اتاقی که حفیظ الله ابرم، رئیس هیئت مدیره پگاه مصاحبه میگرفت. پس از سلام و احوال پرسی، مصاحبه انجام شد. جزئیات مصاحبه بماند که مجال شرح آن اینجا نیست. صحبتها از حد مصاحبه تا طرح ایدئالهای بلندی دیگر کشیده شد. امیدوارکننده و نشاطبخش بود. در جریان مصاحبه پرسشهای عمیق، لبخندهای گرم، معلومات وسیع، لحن محترمانه، نگاههای پر از امید و آیندهنگری، و در مجموع کرکتری خاصی که در استاد ابرم می دیدم، همش مایهی تعجبام شده بود و هم بینهایت برایم خرسندکننده بود. در پایان مصاحبه احساس میکردم، یک جلسه درسی فوق العاده یا یک سیمینار علمی-آموزشی را سپری کردهام. یک مصاحبه ظاهرا کاری، اما به شدت آموزنده و جهتدهنده بود برایم.
در روزهای بعد، جلسه تدریس آزمایشی داشتیم. البته کمی به برنامه آزمایشی وحید عمر شباهت داشت. در صنفی که در کنار استاد ابرم و استاد سعادت نیا، دو نفر دانش آموز نشسته بودند، درس دادم. در ختم جلسه درسی، بازهم استاد ابرم بود و همان صحبتهای راهنما کنندهاش. برگهای که در آن تمام جزئیات کار مرا مکتوب کرده بودند، برایم داد. وقتی خانه آمدم، برگه را باز کردم و تمام نکات و تذکرات یادداشت را خواندم و خیلی برایم رضایت بخش و راهگشا بود. البته در یک نکته نوشته شده بود: « معلم نباید در صنف درسی با خود تسبیح ببرد. نباید روی میز بنشیند و تسبیح بگرداند.»
روز بعد در جمع همکاران پگاهی، معرفی شدم. پس از آن، استاد نجیب سروش، مدیر فرادرس در لیسه پگاه، برایم گفت باید با استاد سعادتنیا نیز صحبت کنی. رفتم با استاد سعادتنیا معرفی شدم و صحبت کردم. در مدت دقایقی خیلی محدود، با آقای سعادتنیا خیلی صمیمی شدیم. تا جایی که برایم گفت: «دیونه گک در پگاه خوش آمدی. من خیلی امیدوارم که موفقانه پیش میرویم». استاد سعادتنیا گفت شما باید برای این که در جمع همکاران ما پذیرفته شوید، یک سمینیار علمی ارایه بدهید. بعد از من خواست در مورد عنوان فکر کنم و فردا بیایم که صحبت کنیم. فردا با لیستی از عناوین رفتم. گفتم در مورد مدرسه کیفی گلاسر سمینار می دهم. گفت این عنوان قبلا کار شده. گفتم عنوان بعدی من، نظریه تعلیم و تربیت طبیعی روسو است. گفت این هم قبلا کار شده. عنوان سوم، اصول مدیریت کلاس بود. استاد سعادت نیا گفت این عنوان نه یک بار که چند بار کار شده و تکراری است. آخرین عنوان، رازهای تدریس حرفهای بود. وقتی مطرح کردم، استاد سعادت نیا پرسید به پیروی از کدام نظریه قرار است این عنوان را کار کنی؟ گفتم منظور تان چیست استاد؟ گفت هر عنوانی که کار میشود، باید در ذیل یک نظریه تعلیم وتربیت باشد تا قابلیت کاربست در زمینه عمل را داشته باشد. صحبت و گفتگو زیاد شد. سرانجام استاد سعادتنیا گفت تا فردا یک عنوان برایت پیدا می کنم. روز بعد وقتی رفتم، استاد سعادتنیا گفت یک موضوع هرچند تکراری است، اما به دلیل اهمیتی که دارد برایت انتخاب کردم: عملگرایی در تعلیم و تربیت. پس از مشوره و رهنمایی، قرار شد در مورد “فلسفه پرگماتیسم/عملگرایی در آموزش و پرورش با تاکید بر آراء جان دیویی”، سیمینار آماده و ارایه کنم. ۱۱ روز طول کشید تا سیمینار من آماده شد و در نوبت خودم، در حضور تمام کارمندان پگاه ارایه دادم. همه چیز خیلی خوب پیش رفت و سرانجام قراداد کاری یک ساله امضا کردیم.
با شروع سال تعلیمی ۱۳۹۸خورشیدی، تحرک و تلاش ها بیشتر شد. هرطرف برنامه بود و پلان کاری. از ساعتهایی درسی شروع تا جلسات عمومی و اختصاصی، حضور و غیاب، مطالعات آزاد، اشتراک در کلاسها، ارزشیابیها، کار کمیتهها، ارتباط با اولیا، جلسات فوق درسی با دانشآموزان، سیمینارها، امتحانات تقویتی، ساعات جبرانی، برنامههای انگیزشی و … همه و همه برنامهریزی شده و مکتوب بود. حجم کار شاید خیلی سنگین بود، اما همه چیز برنامهریزی شده و زمانبندی شده بود. این امر، همه این چیزها را عملی میساخت و نگرانیها را هم کمتر میکرد. یک سال کار دشوار پیش رو داشتیم. در این سال فقط معلمی نکردم، بلکه بسیار بیشتر از آن، آموختم. یک تعبیر من در بین همکاران تبدیل شده بود به یک اصطلاح پر تکرار: «به قول استاد حکمت، یک سال کار در پگاه، به اندازهی دو سال درس خواندن در دانشگاه، یک معلم را رشد میدهد». این عبارت از زمانی بیشتر بر سر زبان ها افتاد که یکی از همکاران ما پگاه را ترک کرد و در نوشته خداخافظی اش، سخنان خود را با این جمله من شروع کرده بود.
به راستی که چنین بود. یک سال کار در پگاه، برایم ثمر بسیار داشت. تنها در ذیل برنامه «توسعه فردی معلمان پگاه»، هفت عنوان کتاب، و سی و چهار عنوان مقاله علمی خواندم. محصول این مطالعات، سه مقاله شد. امیدوارم بتوانم روزی این مطالب را جمعوجورتر کنم و با معیارها و استانداردهای علمی عیار بسازم تا قابل نشر باشند.
زمستان ۱۳۹۸ خورشیدی در پگاه، زمستان فوق العاده بود. در مورد نظریههای معاصر تعلیم و تربیت کار کردیم. تمام مطالب برای من جدید و تازه بود. در هفته سه روز جلسه مباحثه داشتیم. جلساتی که گاهی به نقد و انتقادات تند و شدید منجر میشد. اما همه چیز یک جهت داشت: تغییر کیفی در نظام آموزشی و تهیه طرح آموزشی اثربخش. در پایان زمستان هر گروه موفق به تدوین یک طرح آموزشی مبتنی بر جدیدترین نظریههای تعلیم و تربیت، شدیم. هرچند این طرح ها اشکالاتی زیادی داشته و دارند، اما حاصل کار جمعی “خود ما” بود. کار بزرگی به حساب میآید. وقتی به فضا و روحیه همکارانم نگاه میکردم، همه را آمادهی یک سال آموزشی متفاوت و فوق العاده میدیدم. کرونا آمد و اوضاع از بنیاد دگرگون شد. اما پگاهیان همچنان ابتکاری ارزشمند و مثال زدنی در سطح کشور، روی دست گرفتند که به دلیل اهمیت آن در یادداشت جداگانه به آن می پردازم.